چهرهها و گفتهها،
متن مصاحبهي شمارهي 140
تاریخ گفتوگو: جمعه 16/ آذرماه/1386
برابر با 2007/دسامبر/07
محورهای این گفتوگو:
پاسخ به سوالات شنوندگان
1- دربارهي رفع ممنوعیت عنوان تروریستی، از سازمان مجاهدین در یك دادگاه انگلیس
2- در بارهي راه حل سوم خانم رجوی
3- تناقض "جمهوریت"با هر پسوند و پیشوند دیگر اعم از جمهوریاسلامی یا جمهوریدموکراتیک اسلامی
4- جمعآوری اعانات خیابانی، وسیلهي سفیدنمائی دریافت پول از صدام حسین
5- ماجرای دینارهای عراقی، دریافتی از بانک عراق(مصرف الرافدین) در دوران صدام حسین
6- فیلم دریافت میلیونها دلار از مقامات عراقی در دروران صدام
حسین مُهری: آقاي شاهسوندی، صبح بهخير.
شاهسوندی: سلام، شب و روز شما و همگي بهخير.
حسین مهری: ممنون. گفتهبوديد شنوندگان ميتوانند، روي خط، اگر پرسشي دارند با شما مطرح كنند. البته به زبان سياسي و نزاكت راديوئي.
شنوندگان عزيزميتوانند با شمارۀ 31088828038(001)تماس و پرسش خود را مطرح نمايند. اما آقاي شاهسوندي بفرمائيد كه از سايتتان چه خبر؟ مثل اينكه مخالفهاي شما هم آنجا مينويسند؟
سعیدشاهسوندی: مخالفين درسایت نمينويسند. مخالفين عليه سايت مينويسند. البته كساني كه "حرف"ي براي گفتن داشته باشند و در چارچوب کلی سیاست و فرهنگ سایت باشد حتی از مخالفین و دشمنان هم باشند می توانند بنویسند....
حسین مهری: آقاي شاهسوندي اخيراً به طور مرتب متن گفتوگوها را در سایتتان میآورید. واکنشها چگونه بودهاست؟
شاهسوندی: متفاوت است. البته بیشتراستقبال كردند. بنابراين است كه "متن"ویراستاری شده گفتوگوی هرهفته، در همان هفته در سایت آوردهشود. به این ترتیب کاربران محترمی که برنامهها را دنبال میکنند، میتوانند همزمان صدا و متن را داشتهباشند. متنی که مد نظر و مورد تائید اینجانب است.
حسین مهری: آقاي شاهسوندي، شنوندهای ميخواهند با شما صحبت كنند.
شنونده: آقاي شاهسوندي با درود
شاهسوندي: سلام و درود به شما
شنونده: من مدتهاست، روايت شما را گوش میکنم. نکاتی به ذهنم رسيده كه مایلم به شما بگويم.
1- شما بايد متوجه باشيد كه به كسي بدهكار نيستيد. حتي به آن كساني كه تشويقشان كرديد آمدند در راه شما. چون بالاخره تصميم نهائي را خودشان گرفتند به شما كاري نداشته. شما بخشي از زندگي خودتان را در راه عقيدهتان صرف كرديد و ظاهراً موفق نشديد. نفع و ضرر اينها را خودتان تحمل كرديد به كسي كاري ندارد.
2- اما يك چيز خيلي مهم است شما متذكر باشيد كه شكست شما، سرافكندگي ندارد. به تاريخ هزارسالهي ما نگاه كنيد. اكثراً ما شكست داشتهايم. پدران ما بيتفاوت نبودهاند و تسليم نشدهاند. زمينخوردند ولي برخاستند. اين مايهي افتخار است و اهميت دارد كه اين را باور كنيد.
3- نكتهي دیگراينكه، در مقاطعي در حرفهايتان اعتراف ميكنيد كه مثلاً شما مسعود رجوي بودهايد. (نوار شماره 112) يا باعث تشنجهاي شما خودتان بودهايد (نوار شماره 113). اما باز هم دنبال مقصر هستيد.
(شخصاٌ نوار112و113 را گوش کردم. مطلب وحتی اشارهای ضمنی که موُید این گفته ایشان باشد نیافتم. ممنون خواهم شد اگر شنونده محترم ازطریق سایت با من تماس بگیرند).
شما بهجای استفاده از "خرد" در دام "احساسات" غلتيدهايد. و "عاشقانه" مريد رهبران خود بودهايد كه اگر نبوديد (به شما گفتهشده بود كه حتي پيامبران نيز انساناند و مرتكب خطا ميشوند) به آقاي رجوي میگفتيد كه برادر مسعود! خودت اول انقلاب ايدئولوژيكي كن! تا من ببينم. كه اگر همين يك جمله ساده را ميگفتيد مساله سازمان در آن مقطع حل ميشد يا آقاي رجوي دست از اين حركات بچهگانه برميداشت يا شما از سازمان... و خلاص. كار تمام بود.
4- درست به همين دليل روايت شما برخلاف آنچه مورد نظر شماست در من شنونده احساس ادعانامهاي عليه آقاي رجوي ايجاد ميكند.
5- شما با شركت در فروغ جاويدان قصد فتح مملكت خود را نداشتيد. ميخواستيد خلوص ارادت خود را به آقاي رجوي اثبات كنيد. ادعا ميكنيد حاضريد در هر دادگاهي شركت و هر حكم حتی حکم مرگ را پذيرا شويد. چرا؟ براي اينكه صميميت واقعي خود را به آقاي رجوي نشان دهيد. اينها را البته شما صادقانه نفي ميكنيد. ولي ضمير ناخودآگاه شما دلالت می کند.
6- شما از تسلط روحي آقاي رجوي بر خودتان كاملاً رها نشديد. اما خود را ضعيف نپنداريد. كار، كار مشكلي است. رهايي اگر ايدئولوژيك باشد كارياست كارستان.
7- انتقاد شما به آقاي رجوي وارد نيست. ايشان بيش از شما محق است از شما انتقاد كند. زيرا شما بوديد كه آقاي رجوي را "برادر رجوي" كرديد. تصور كنيد اگر ملت آلمان، دور و بر هيتلر نبود او يك سرجوخۀ گمنام ميماند.
8- روايت شما با وجود جالب بودن ميتواند به كاري بينظير تبديل شود چهطور؟ عرض ميكنم به سازمان مجاهدين خلق به عنوان يك مجموعه نگاه كنيد. يك واحد از اين مجموعه را بيرون بكشيد. سعيد شاهسوندي. اين واحد سعيد شاهسوندي است. اين واحد را هيچكس ديگر به اندازهي شما نميشناسد. وقتي ميخواهند حوادث جنگ دوم جهاني را به فيلم بكشند زندگي يك نفر يا يك خانوادهي آلوده در آن جنگ و حوادثي كه بر آنها گذشته را شرح ميدهند و اين بهترين شرح از جنگ دوم جهاني است. شما به عنوان يك ناظر بيطرف به سازمان مجاهدين بپردازید و فراز و فرودهاي اين سازمان را درطول زمان همراه با جريانات سياسي مملکت و زندگی شخصی خود به عنوان يك راوي مطلع روايت كنيد. مواد خام آن را داريد. حوصله، پشتكار و شجاعت جانانه ميطلبد كه در شما سراغ ميرود.
حسین مهری: خيلي ممنون. سوالات شما به نظر بنده جالب بود ولي آقاي شاهسوندي هم بايد فرصت و امكان پاسخ داشتهباشند.
نسل ما، بیشتر با "شور و احساس" وعاطفه سروکار داشت تا "خرد"
|
![]() |
سعید شاهسوندی: از راهنمائي ايشان متشكرم. نشان ميدهد كه صحبتها رادنبال كردهاند. نكات جالبی در صحبت ايشان است، سعي ميكنم بهكار بگيرم. اما چند نکته:
1- این كه ما، نسل ما، بیشتر با "شور و احساس" وعاطفه سروکار داشتیم تا "خرد" نکته درستی است. به سخن دیگر ما کمتر با عقلِ سرو بیشتر با "دل" کارداشتیم.
از قضا من به این نکته در ابتداي دفتر اول خاطراتم اشاره کرده و کتاب را این گونه تقدیم کردهام.
«تقدیم به :
فرزندان ایران، نسل جوان میهنم
كساني كه آينده در آنان همچون جَنين
در بطن مادر زنده است.
آنها كه از سروش غيب نميپرسند:
چه خواهد شد؟
بلكه از "شهامت"، "سخاوت"،
"دانائي" و "خرد" خويش ميپرسند:
چه خواهيم كرد؟
به امید آنكه راههاي پر سنگ
پاهايشان را بيش از اندازه زمخت نكند و
شجاعتشان كمتر از درد ما نباشد.»
من چند دهه تلاش و کوشش خود را اینگونه تقدیم کردم.
در این میان البته سهل و ممتنعای تاریخی وجود دارد. بدین قرار كه میان "خرد" و "تعقل" از یک سو و "شور" و "جسارت" از دیگر سوی؛ جدالي پایان ناپذیر درگیر است. تنظيم میان اين دو كاري است به گفته شما كارستان و به گمان من حاصل نمیشود جز با محک وعیار "عشق".
به اشاره گویم و درگذرم كه عقل حسابگر است و خرد مصلحت اندیش. در تاریخ، كمترعاقل حسابگری در صف مقدم نبرد (آن هم نبرد اجتماعي که بهای سنگین طلب میکند) حضور داشتهاست. عقلِ بازاری و حسابگر مبارزه و به ویژه جانفشاني در راه ميهن، در راه مردم، برای عدالت و آزادی را بر نمیتابد. برای طی این طریق شور، و درد عشقی باید که "مپرس".
"عشق"، این سهل و ممتنع بزرگ وجود، چنان است که خواجه شیراز را نیز در دام خود گرفتار کرد. که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها. رند دنیاگریزی که بر هست و نیست جهان هفت تکبیر زد و روضه رضوان و بهشت موعود صومعهدارا ن را به دانهی "جو"ای بخشید؛ هم او که به می سجاده رنگین میکرد، چون به "عشق"، این مشکلِ آسان نما، رسید، به ناگزیر مختارانه شانه زیر"بار" داد.
|
"عشق"، این سهل و ممتنع بزرگ وجود، چنان است که خواجه شیراز را نیز در دام خود گرفتار کرد. که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها. رند دنیاگریزی که بر هست و نیست جهان هفت تکبیر زد و روضه رضوان و بهشت موعود صومعهدارا ن را به دانهی "جو"ای بخشید؛ هم او که به می سجاده رنگین میکرد، چون به "عشق"، این مشکلِ آسان نما، رسید، به ناگزیر مختارانه شانه زیر"بار" داد.
آسمان بار امانت نتوانست کشید.
قرعه کار به نام من دیوانه زدند.
بارِ شناخت و رسالت ناشی ازآن. بار انسان و مسئول بودن.
شانه زیر بار داد تا فلک را سقف بگشاید و طرحی نو در اندازد.
شاید درک هر یک از ما، از رسالت و مسئولیتپذیری، مصادیق و ابعاد آن گوناگون و گاه متضاد با آن دیگری باشد. اما دراصل قضیه یعنی، مسئولیتپذیری و فداکاری ناشی از آن تغییری ایجاد نمیکند. مسئولیتپذیری بهمثابه ویژگی انسانی گرچه "لازم" اما" کافی" نیست. در گذار از حرکت برای "تغییر" است که کردار و اندیشهها ( چه فردی و چه جمعی) محک خواهد خورد. عیار چنین محکی" عشق" است. "عشق خلاق" و نه عشق ویرانگر. عشق به کوه و در و دشت به دریا به جنگل، به جماد و نبات و حیوان، به بوی نسترن و یاسمن به سرخی یک سیب، به زنجرهای که می خواند و به رودی که جاری است. به پروانهای که میسوزد و موری که دانهکش است. دریک کلام به زندگی و حیات، به کل وجود. به کل هستی... وبالاخره به انسان... بدون هیچگونه پیشوند و پسوند.
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست.
عشقی چنین فراگیر و خلاق میتواند دلیل "بودن" و محرک حرکت و فدا شود.
|

«سه هم پیمان عشق»
عشقی چنین فراگیر و خلاق میتواند دلیل "بودن" و محرک حرکت و فدا شود.
بدون عشق خلاق چه بسیار جانبازیها، چه بسیار فداکاریها و از خود گذشتگیها که به ویرانگری به نابودی و پاشیدن بذر نفرت و کینه میانجامد.
از این رو شاید اغراق نباشد اگر در پس تمامی تجربههای خونین شخصی و اجتماعی گفتهشود:
"من مهر میورزم پس هستم."
مهری که همه را شامل شود. همانگونه که خورشید چنین است.
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست.
...این باب برای نقد و نظر دوستان مفتوح است.
2- در مورد سازمان مجاهدين، زیباترین تعبیر دربارهي بنیانگذاران را این چنین خواندم: «سه هم پیمان عشق». بررسی این که از چه زماني تغيير و تحولات مسير انحرافي درپیش میگیرد و كدام عنصر و یا عناصر ناصحيح درانديشه و عمل بنيانگذاران و رهبران بعدی و نیز اعضا و هواداران وجود داشته كه به روزگار رجوي سازمان به فرقه و دستگاه مريد و مرادبازي تبديل شد. وظيفهای است بر دوش من. هفتههاي طولاني كه در خدمت شما هستم این هدف را دنبال میکند.
3- اشاره ميكنيد به بدهکار نبودن من و امثال من. اضافه میکنم که نیت ما خیر و به روزی مردم بود. نیت ما استقرار عدالت و آزادی بود. این که آرزو و خواست ما پس از آنهمه رنج و تلاش، تاکنون بر آورده نشده، اینکه گویا قرار است ما بهجای تجربهاندوزی از پیشینیان به تجربهای دیگر برای آیندهگان تبدیل شویم، البته خوشایند نیست و جای افسوس دارد.
4- هرکدام از ما آنجاكه آگاهانه خطا كرديم، آنجاكه نخواستيم آنطور كه بايد و شايد مسائل را تجزيه و تحليل كنيم، آنجا که پای را بردانستهها محكم نکردیم، آنجاکه گرفتار "جهالت مصلحتی" شدیم، مقصر هستیم و من نیز.البته داستان قدرت پرستی وقربانی کردن ارزش درمسلخ قدرت خود داستان دیگر است. تلاش من این است که راوی صادق و "بیکینه" تجربيات باشم. تا کجا بشود و بتوانم قضاوت با شماست.
بنابراین اگر بدهکاری و بستانکاری را نه در دستگاه سود و زیان که "مسئولیت" و "پاسخ" بدانیم باید گفت :
|
5- این نکته را نیز نباید فراموش کرد که خطا و اشتباه الزام "حرکت" است. از قدیم گفتهاند تنها مردگان خطا نمیکنند. بنابراین آنجا كه به "شناخت" خود در هر مقطع "صادقانه" و "صميمانه" پاسخ داديم، بدهكاری درمیان نیست. شناخت ما آن بود و به آن عمل كرديم. من بارها گفته و نوشتهام که؛ مسیر اشتباه از منزلت رهروان صادق راه نمیکاهد، برمسئولیت بازماندهگانی که بر مسیر اشتباه واقف شدهاند میافزاید. همچنان که شکست ما نباید وسیلهي توجیه ستمگران وسرکوبگران و حاکمان سلب کنندهي آزادی و عدالت اجتماعی باشد.
بنابراین اگر بدهکاری و بستانکاری را نه در دستگاه سود و زیان که "مسئولیت" و "پاسخ" بدانیم باید گفت تا جان در بدن هست "مسئول" و "وظیفهمند"یم. دوران "سر"بازی "وظیفه" دو یا سه سال نیست، مادامالعمر است. هرکه در این بزم مقربتراست جام بلا بیشترش میدهند.
6- اشاره كردند به آلمان نازي و افکار عمومی مردم آلمان نسبت به هیتلر.
این درست است که درمقاطعی از تاریخ، افکارعمومی و آنچهکه روح ملتها (دراین مثال روح آلمانی) نامیدهمیشود در روی کار آوردن و حمایت از دیکتاتور و نظام استبدادی موثر و دخیل است. اما نباید نقش احزاب، سازمانهای سیاسی و صنفی و بهویژه شرايط تاریخی- اجتماعی را فراموش کرد. محدود کردن ظهورهیتلر به حمایت مردم آلمان از وی ساده کردن مسئله است. درمورد سازمان مجاهدین و جدائی از آن هم، که گویا با یک سئوال ساده از مسعود رجوی، همه چیز به سادگی قابل حل بود و خلاص، سادهگزینی وجود دارد. من به شماری از عوامل سد کننده تحت عنوان "روند دردناک جدائی" در نوشتهها و گفتههای پیشین اشاره کردهام. نوشتهای نیز در باب جداشدن از سازمانهای توتالیتر و ماهیت جدا شدن وجدا شدهگان دردست دارم.
حسین مهری: در يك دادگاه بريتانيائي بهنام کمیسیون بررسی سازمانهای ممنوعه، مجاهدين خلق از اتهام تروريست بودن معاف شدند. مجاهدين خلق خلاصهي كلامشان چيست؟ منظورشان چيست كه ميخواهند از ليست سازمانهاي تروريستي خارج شوند؟
سعید شاهسوندی: این داستان، چند سالي است آغاز شده. از سال 2000. مجاهدين بهتدريج در ليست سازمانهای تروريستي انگلستان، آمريكا و بعد هم ساير كشورهاي اتحاديه اروپا قرار گرفتند. این امر باعث شد تا تحركات سياسي و مالی آنها با مشكل روبهرو شود. فيالمثل امکان جمعآوری اعانه از مردم در خیابانها از آنها گرفتهشد. همینطور سازمانهای پوششی خیریهای که درست کردهبودند با کنترل مقامات مالیاتی کشورها روبهرو شد. درزمینهي سیاسی و تبلیغاتی در پارلمانهای اروپائی و آمریکا نیز با محدودیت و مشکلاتی روبهرو شدند.
مجاهدین تحت عنوان "مالی –اجتماعی" و با عنوان دروغین کمک به کودکان و خانوادههای آواره و فراری، درخیابان های اروپا و آمریکا به جمعآوری کمک مالی برای سازمان میپرداختند. جدای از زیر پا گذاشتن بسیاري از معیارهای اخلاقی در این ماجرا از جمله دروغ گفتن و فریبدادن کمک کنندگان، كل ماجرا پوششي بود برای سفیدکردن پولهائي كه از حكومت صدام حسین و سایر کشورها می گرفتند.ضمناٌ نوعی سرِکارگذاشتنِ هواداران هم بود.
|
|
در بخش مالی قضیه، میدانید که مجاهدین تحت عنوان "مالی –اجتماعی" و با عنوان دروغین کمک به کودکان و خانوادههای آواره و فراری، در اروپا و آمریکا به جمعآوری کمک مالی برای سازمان میپرداختند. جدای از زیر پا گذاشتن بسیاري از معیارهای اخلاقی در این ماجرا از جمله دروغ گفتن و فریبدادن کمک کنندگان، كل ماجرا پوششي بود برای سفیدکردن پولهايي كه از حكومت صدام حسین و سایر کشورها می گرفتند. نوعی سرِکارگذاشتنِ هواداران هم بود.
اما مسالهي دادگاه انگلستان از اين قراراست كه مجاهدین، از طریق شماري از شخصيتهاي سياسي و لردهاي انگليسي مجلسين انگلستان که لابی مجاهدین به حساب میآیند، به قرار گرفتن در لیست سازمانهای تروریستی دولت انگلستان اعتراض داشتند. مجاهدين اعتراض را به دادگاه بردند. دادگاه در مرحله ماقبل آخر حكم به غير تروريستي بودن مجاهدين دادهاست. البته موضوع تمام شده نیست و وزارت کشور انگلستان نسبت به حکم معترض و استیناف خواسته. دادگاه نیز تايید کرده تا بررسی استیناف، مجاهدین کماکان در لیست تروریستی خواهند ماند. اين كل ماجراست.
خاطرتان است چندی پيش هم مورد مشابهی در دادگاه اتحادیه اروپا صورت گرفت که مضمون آن این بود که مجاهدین بهدرستی استماع نشدهاند. اما سازمان آقای رجوی که در بنبست کنونی احتیاج به پیروزی و مطرح کردن خود دارد به هايوهوي تبليغاتی پرداخت. حسن به حسين پيام داد. حسین به حسن. مريم به مسعود تبریک گفت و مسعود به مريم. شورايیهای ریز و درشت هم هرکدام تبریک و تهنیت كه از ليست درآمديد. خلاصه برای مدتی بازارآگهيهاي تجارتي داغ شد. تا رفته رفته آبها از آسیاب افتاد. آنموقع اگر كسي ميگفت كه شما هنوز از ليست در نيامديد مامور و مزدور رژيم تلقي ميشد.
تا آنجاكه به من و نظر من مربوط است ايكاش تمام دولتها، از اروپائي و آمريكايي گرفته تا آفريقايي و آسیايی. از چين گرفته تا استرالیا و نیوزیلند و از روسیه تا بورکینافاسو همه و همه، سازمانمجاهدين را از ليست تروريستي خارج كنند و اين بهانه هم از دست آقا و خانم رجوی گرفتهشود. تا به هواداران پیام ندهند كه ما ده سال است پشت راهبندان عنوان تروريستی ماندهايم. وگرنه همه چیز تمام بود و دنیا به کام.
|
اما حالا دادگاه انگلستان واقعاً چنین حکمی داده. و من بسيار خوشحال و خرسند هستم. اميدوارم دادگاه استيناف نظر و خواست مجاهدين را تايید کند. اجازه ميخواهم بگويم تا آنجاكه به من و نظر من مربوط است ايكاش تمام دولتها، از اروپائي و آمريكايي گرفته تا آفريقايي و آسیايی. از چين گرفته تا استرالیا و نیوزیلند و از روسیه تا بورکینافاسو همه و همه، سازمانمجاهدين را از ليست تروريستي خارج كنند و اين بهانه هم از دست آقا و خانم رجوی گرفتهشود. تا به هواداران پیام ندهند كه ما ده سال است پشت راهبندان عنوان تروريستی ماندهايم. وگرنه همه چیز تمام بود و دنیا به کام.
به نظر من اين ممنوعيت هم اگر برداشته شود مشكل مجاهدین كماكان برجاي خود باقياست. مشكلِ مجاهدین مشکل ساختاري و ماهوی است. مشکل ،ساختار غیردموکراتیک سازمان، عدم درک محضر تودهها و خواستههای آنها، مشکل ،محتوی اندیشه و عمل مجاهدین در گذشته و حال است. گذشتهای که همدستی با بیگانگان و دشمنان مردم ایران یک مورد آن است. و آیندهای که از گذشته درس نگرفته و رو سفیدتراز گذشته نیست.
اين مسايل و بسیاری از این دست با خارج شدن مجاهدين از ليست تروريستي از قضا روي ميز خواهدآمد. من بسيار خوشحال ميشوم تمام راهبندانهائي كه خانم و آقاي رجوي ميگويند امروز به فردا برداشته شود. من بارها گفته و اکنون نیز تکرار میکنم که مجاهدین رجوی درشرايط محدودیت و بسته بودن فضای سیاسی ایران است که میتوانند به حیات خود ادامه دهند. وجود فضای باز، سالم و دموکراتیک درجامعهي ایران برای آنها بسا و بسا خطرناکتر و نابود کنندهتر است تا فضای بسته. در روشنائی فضا و روابط دموکراتیک آقای رجوی و سازمان متبوعش چیزی برای عرضه نخواهند داشت سهل است باید پاسخگوی هزاران سوال ریز و درشت مردم ایران و نیروهای سیاسی باشند.
تركيب دوكلمه "جمهوري" و "اسلامي" حامل تناقضي است که از روز اول تا کنون خود را نشان دادهاست. "جمهوريت" يعني بنای نظام حکومتی بر اساس راي برابر يكايك و آحاد مردم (بدون توجه به اندیشه، مذهب،نژاد، قومیت وجنسیت آنها). در چنین نظامی همه برابر حقوقاند و شهروند." اسلاميت" اما مذهبی است با تفسیرها و نحلههای فراوان (درستي يا غلط بودن آن در صحنه سياست مطرح نیست). در نظامی که بر اساس اسلامیت (و یا هر مذهب و ایدئولوژی دیگر) پایهگذاری شود، انسانها برابر حقوق نیستند. بسته به دوری و نزدیکی آنها به تفسیر رسمی حاکمیت درجهبندی میشوند. زنان، اقوام، دگراندیشان،پیروان سایرادیان، بیدینان وازدین برگشتگان هرکدام حساب و کتاب و حکم جداگانه دارند و این خلاف جمهوریت است. جمهورياسلامي دمكراتيك يا جمهوري دمكراتيك اسلامي نیز همین نقطه ضعف را دارد. |
![]() |
شنونده: سوالي دارم از آقاي شاهسوندي در رابطه با کاظم دارابي. واقعاً سوال خيلي مهمي است. هفتهي قبل آقاي شاهسوندي در رابطه با آزادي اين فرد با خنده برگزار كردند من تعجب ميكنم آقاي شاهسوندي با وجودي كه در آلمان زندگي ميكنند و اين آزادي عمل را دارند كه بتوانند آزادانه صحبت كنند هنور جرأت ندارند كه جمهورياسلامي را محكوم كنند. من واقعاً نميدانم كه چطور ميشود توضيح داد. از يك طرف خود را به عنوان منتقد آقاي رجوي اعلام ميكنند از طرف ديگر شهامت ندارند كه برخورد كنند كه شما در رابطه با جمهورياسلامي چه موضعي داريد؟ شما موقعي كه از ايران خارج شديد چه تعهدي داديد؟ يا در آلمان چه كار ميكنيد؟ ميگويم اگر مجاهدين خلق از بين رفتند و شما به عنوان نماينده انتخاب شديد، در رابطه با جمهورياسلامي طرح و برنامهتان چيست؟ آيا ميخواهيد يك جمهورياسلامي ديگر درست كنيد با كراوات؟ لطفاً اگر ميشود در اين رابطه توضيح دهيد بسيار متشكرم.
سعید شاهسوندی:از آخر شروع كنم. خیر! بنده با جمهورياسلامیِ با كراوات و بيكراوات موافقتي ندارم. مخالف هستم. تركيب دوكلمه "جمهوري" و "اسلامي" حامل تناقضي است که از روز اول تا کنون خود را نشان دادهاست. جمهوريت يعني بنای نظام حکومتی بر اساس راي برابر يكايك و آحاد مردم (بدون توجه به اندیشه و مذهب آنها). در چنین نظامی همه برابر حقوقاند و شهروند. اسلاميت اما اعتقادی مذهبی است با تفسیرها و نحلههای فراوان (درستي يا غلط بودن آن در صحنه سياست مطرح نیست). در نظامی که بر اساس اسلامیت (و یا هر مذهب و ایدئولوژی دیگر) پایهگذاری شود، انسانها برابر حقوق نیستند. بسته به دوری و نزدیکی آنها به تفسیر رسمی حاکمیت درجهبندی میشوند. زنان، اقوام، دگراندیشان، سایرادیان و حتی بیدینان هرکدام حساب و کتاب و حکم جداگانه دارند و این خلاف جمهوریت است. جمهورياسلامي دمكراتيك يا جمهوري دمكراتيك اسلامي نیز همین نقطه ضعف را دارد.
![]() |
|
مجاهدین رجوی درشرايط محدودیت و بسته بودن فضای سیاسی ایران است که میتوانند به حیات خود ادامه دهند. وجود فضای باز، سالم و دموکراتیک درجامعهي ایران برای آنها بسا و بسا خطرناکتر و نابود کنندهتر است تا فضای بسته. در روشنايی فضا و روابط دموکراتیک آقای رجوی و سازمان متبوعش چیزی برای عرضه نخواهند داشت سهل است باید پاسخگوی هزاران سوال ریز و درشت مردم ایران و نیروهای سیاسی باشند |
اینجانب ولايتفقيه را قبول ندارم. من مخالف با هر نوع ولايتفقيه هستم. چه ولايتفقيه آقاي خامنهاي چه آقاي رجوي چه آقاي خميني. ولايتفقيه يك بار در كشور ما پیاده شد و نتايج آنرا همه ديديم و فکر میکنم کافی باشد، من طرفدار آزادي هستم. من راه و رسم مصدق را در حال حاضر مناسبترين ميدانم. درعین حال خود را به خانوادهي چپ متعلق میدانم. طرفدار سوسیالیزم و عدالت اجتماعی هستم. اگر ذکر این عناوین کلیشهای شما را خرسند و راضی میکند من در بهکار بردن آنها ایرادی نمیبینم. گرچه فکر میکنم اسامی و عناوین صِرف، مسالهاي را حل نميكند. یافتن راههای درست جهت نیل به هدف مهمتر است. من خود را دموکرات و سوسيالیست تعريف ميكنم. ضمناً مبارزهي مسلحانه و خشونتآميز از جمله با جمهوری اسلامی را نفی و نقد میکنم زیرا ما را از هدف دور میسازد. شما هم اگر خيلي طرفدار توپ و تانك و مسلسل و سرنگونی قهرآمیز آنچنانی هستید، بگذریم که جواب نداشته و ندارد، چارهاي نداريد كه یا به مجاهدين بپيونديد يا به ارتش آمريكا.
اینرا هم تصریح کنم که نفی مبارزهي خشونتآمیز و مسلحانه و قبول مبارزهي سياسي غيرخشن و مسالمتآميز به معنای طرفداری از نظام ولايت فقيه نیست. امیدوارم که شما فرق ايندو را بدانید که حتماً به خوبی ميدانيد.
کاظم دارابي به حكم دادگاه آلمان درقتل زندهياد دكتر شرفكندي محکوم شناختهشد.
|
![]() |
در مورد کاظم دارابي پرسيديد واین كه هفتهي پيش من با خنده پاسخ دادم. من به هيچ وجه با خنده پاسخ ندادم. گفتم نمیدانم اين ماجرا در چارچوب قوانين است یا زد و بند است. براساس قوانین آلمان پانزده سال که از محكوميت هر زنداني حتي گروه(بادرماینهوف) بگذرد امكان قانوني بررسي وضعيت زندانی وجود دارد. کاظم دارابي به حكم دادگاه آلمان درقتل زندهياد دكتر شرفكندي محکوم شناختهشد. بنابراين مجرم است. (بعد از آن مصاحبه تحقیق کردم. کاظم دارابی از سال 1992به مدت 15 سال درزندان بودهاست). ضمناً اميدوارم كه شما طرفدار تفكرِ "ميكشم،ميكشم آنكه برادرم كشت" و صدورحکم اعدام نباشید. اینکه دارابی بنابه حکم دادگاه در قتل دکتر شرافکندی مجرم است بحثي نيست. اماحكم اعدام در اروپا وجود ندارد.
حسین مهری: آقاي شاهسوندي شما در پاسخ من گفتيد: ببينيد روشن است كسي كه آدم كشته بايد به مجازات برسد اين را هم ميدانيم كه در اروپا مجازات اعدام وجود ندارد شخصاً نيز با مجازات اعدام مخالف بوده و هستم. اين شامل قاتلين و جنايتكاران هم ميشود.. (آخرین خبر این که کاظم دارابی بعد از تحمل پانزدهسال از زندان آزاد و بلافاصله از آلمان اخراج و به ایران فرستاده شد. در ایران نیز توسط معاون وزارت خارجه از وی استقبال به عمل آمد).
شنوندهای دربارهي سابقه و سرنوشت فردی بنام "بهمن جوادی" میپرسد و شاهسوندی ابراز بیاطلاعی میکند. (دوستان و کاربران محترم اگراطلاعی دارند میتوانند به سایت ارسال کنند تا منعکس شود).
حسین مهری: شنوندهاي ميخواهند بدانند راه سومي كه اين روزها خانم رجوي، رئيس جمهوري ايران مرتب آن را تبليغ ميكنند چگونه راهي است؟
ایشان البته مدعی تاج و تخت ریاست جمهوری ایران هستند. انتخاب ایشان نه ازجانب جمهور مردم بلکه از جانب مقاومت ایران است. مقام رسمی ایشان ازشهریور1372 تاکنون "ریاست جمهوری دموکراتیک اسلامی ایران " است. یعنی 14سال و4 ماه است که ايشان در اين مقام هستند. ریاست جمهوری ایشان همان تناقض "جمهوری اسلامی" را دارد منتها در شکل هَزل و کمدی وشاید هم درعین حال تراژیک. |
![]() |
سعید شاهسوندی:
1- فرموديد رئيس جمهوري ايران. ایشان البته مدعی تاج و تخت ریاست جمهوری ایران هستند. انتخاب ایشان نه ازجانب جمهور مردم بلکه از جانب مقاومت ایران است. مقام رسمی ایشان ازشهریور1372 تاکنون "ریاست جمهوری دموکراتیک اسلامی " است. یعنی 14سال و4 ماه است که ايشان در اين مقام هستند. ریاست جمهوری ایشان همان تناقض "جمهوری اسلامی" را دارد ولي در شکل کمیک و مینیاتوری آن. اسم يك سالن سرپوشيده در بيابانهاي حومهي بغداد را میگذارند "مجلس" و "تالاربهارستان". شماری از افراد سازمان مجاهدین لباس زیتونی رنگ از تن به درآورده، کراوات زده کت و شلوار می پوشند، میشوند "اعضای شورای ملی مقاومت"، انگشتشمار شکست خوردهگان به تقصیر و ابنالوقت سیاسی را هم اضافه میکنند میشود "شورای ملی مقاومت" با ریاست و رهبری مادامالعمر آقای رجوی. این جماعت خانم مریم رجوی را به عنوان "مقام ریاست جمهوری دموکراتیک اسلامی ایران" انتخاب میکند. به اتفاق آراء. فقط یک نفر مخالفت میکند. منوچهر هزار خانی. توضیح که میدهد معلوم میشود مخالفت ایشان نه از بابت مخالفت با ریاست جمهوری مریم خانم بلکه از این نظراست که مریم خانم با ريیس جمهور شدن (مثلا ريیس قوه مجریه) از شورا (مثلا قوه قضايیه) میرود و این حیف است. مریم خانم ابتدا ناز و امتناع میکند و آقای رجوی اصرار و سرانجام هم ابلاغ. به این ترتیب همه چیز به خوبی و خوشی تمام میشود. هَزل از این بیشتر می شود؟
2- اخيراً درپي تنشهاي موجود و خطر جنگ آمریکا علیه ایران. خطری که بالاي سر ايران دور جريانهاي مختلف سیاسی از چپ و راست، آنها كه حداقل دلبستگيهاي ملي و مردمی دارند، علیرغم مخالفت با جمهوری اسلامی، حمله نظامي آمريكا علیه ایران را پیشاپیش محکوم و خواستار جلوگیری از آن شدند. چنین اجماعی از جریانهای گوناگون اپوزیسیون باعث شد تا مجاهدين در جنگخواهي در كنار افراطيترين جريان نومحافظه کاران و اسرايیل قرارگیرند. "راه حل سوم" برای پردهپوشی چنین جایگاه ناخوشایندی ابداع شد.
خلاصهي كلام راه حل سوم خانم و آقای رجوی این است که: نه جنگ، نه مماشات با رژیم جمهوری اسلامی. حمایت از مقاومت.
نه به جنگ که تعارف است. نه به مماشات با جمهورياسلامي. يعني بستن راه گفتوگو و مذاکره و ادامه تحریمها. مقاومت هم که نام مستعار سازمان مجاهدین است. بنابراین میشود حمایت ازمجاهدین.
خانم رجوی ميگويد شما لازم نيست خودتان برويد جنگ. " راهبندان بر سر راه مقاومت" رابردارید ما خودمان کار را تمام می کنیم . راهبندان مارك تروريسم است.پس صورت مساله از نظر مجاهدین خيلي ساده است. آنها تاکنون نتوانستهاند حكومت را بيندازند چون راهبندان بر سرراهشان بوده است.یعنی، عنوان تروريستي . پس عنوان تروريستي را برداريد.هرکارکه کردیم از جمله خمپاره زدن به مناطق مسکونی،از ما حمایت کنید وآنرامبارزه آزادی بخش بدانید.البته کمی!! تا اندازه ای!! هم مارا سياسي – نظامي – ديپلماتيك حمایت کنید حكومت را خواهیم انداخت. البته این که چگونه و چهطور طرح خانم رجوی ساكت است. آيا با توپ و تانكهايي كه قبلاً داشتند و حالا دیگرندارند يا با يك قيام مردمي؟ اگر مقصود توپ و تانك است سخنگویان مجاهدین ميگويند و از جمله در همین دادگاه انگلستان هم تکرار کردند که ما ازسال 2001 مبارزهي مسلحانه را كنار گذاشتهايم. البته كنار گذاشتن مشی مسلحانه با ناتوانی از عمل به آن تفاوت دارد، مجاهدين اين تفاوت را ميدانند وخود را به كوچهي عليچپ ميزنند.
از این روست که من بر این باورم که راه حل سوم خانم رجوی چیزی نیست جز تلاش برای پنهان کردن جایگاه و صف کنونی آنها در کنار اسرايیل و نومحافظهکاران جنگطلب. خرید وقت و به انتظار جنگ نشستن و عرضه خود به نیروهای آمریکائی بهعنوان اسب تروا و چلبیهای ایرانی.
من بر این باورم که راه حل سوم خانم رجوی چیزی نیست جز تلاش برای پنهان کردن جایگاه و صف کنونی آنها در کنار اسرائیل و نومحافظهکاران جنگطلب. خرید وقت و به انتظار جنگ نشستن و
|
![]() |