«رمز ماندگاري نام و راه مصدق»
آیا برای کسب و یا حفظ قدرت استفاده از هر شیوهای مجاز است؟
ضلع دوم
دوستی کی آخر آمد ، دوست داران را چه شد
حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
شهرِ یاران بود و خاک مهربانان، این دیار
مهربانی کی سرآمد، شهریاران را چه شد
خیلی سال پیش، شاید 50سال ، نمیدانم شاید هم کمی کمتر، در هجوم ماموران ظلم و استبداد به خانههای مخفی مبارزان آن ایام در تهران، یک نمودار سازمانی از افراد هنوز دستگیر نشده پیدا شد.
درگوشهای از این نمودار، دایرهای کوچک بود که بالای آن نوشته شده بود: شیراز
مثلثی کوچکتر در آن دایره جای گرفته بود و بر هریک از اضلاع آن نامی نوشته شده بود:
سعید ، ستار، ناصر.
شاید هم ستار، ناصر ، سعید. یا
ناصر سعید ستار، نمیدانم، فرقی هم نمیکند.
▼ فایل صوتی آماده شده برای مراسم یادبود ناصر ▼
نهم نوامبر1989، برابرباهجده آبان 1368، یک سال و پنج ماه بود که مهمان زندان جمهوری اسلامی بودم. آن روز هم مانند روزهای دیگر با ضربههای محکم نگهبان به درب آهنی سلول و فریاد بیدارباش سحرگاهی او آغازشد.
دوستی دارم به نام فضلالله، از کلاس اول دبستان تا الان. چندین سال پیش در دوره حسنی مبارک با او به مصر سفر کردم، برای دیدن اهرام و مکانی دیگر. در مصر همه چیز آرام بود و تحت کنترل. مثل دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ خودمان، عَسَس بیدار بود و مردمان "ظاهرا" در خواب. کنفرانسهای حزب فراگیر عربی در سالن هتل، کنگرههای حزب رستاخیز در قبل از انقلاب را به یاد میآورد.
روز بعد از دیدن اهرام، به منطقهای شلوغ رفتیم. سمت چپ مسجد سلطان حسن بود و سمت راست مسجد رِفاعی، که هدف دیدار ما بود. شبستان بزرگ و نیمهتاریک بود. نگهبان مسجد که فهمیده بود دنبال چه هستیم، در حالی که آشکارا تمنای انعام داشت، به سراغمان آمد. درفرورفتگیِ سمت راست، سنگ قبری مرمرین را نشان داد و گفت: شاهنشاه ایران.
...رفتي و رفتن تو آتش نهاد بر دل
دوست،يار،عزيز و برادرم "مسعود" بعد از سالها تحمل درد و صبوري؛از ميان ما پر كشيد و به آرامش پيوست.
"او" رفت و در قفاي خود انبوهي از خاطرات فراموش ناشدني بجائ گذاشت. از قهروآشتي هاي كودكانه تا همدلي هاي رفيقانه.ازهمگامي سياسي وتحمل رنج هاي آن ، تاصبوري هايش در دوران درد و مريضي .
"او"رفت،اماخاطره وگرماي مهرباني ها و جوانمردي هايش براي ماوتمام كساني كه او را مي شناختند،بجاي خواهد ماند.
...از كاروان چه ماند جز آتشي به منزل
از سوي خانواده: سعيد
بخش بیستوششم از گفتوگو با همنشین بهار در خصوص جزوه سبز
در ورزش حرفهای ، این که یک ورزشکار "کِی" وارد صحنه شده و بعد از کسب افتخارات "کِی" از صحنه خارج شود بسیار مهم است.
کسانی که این اصل راهنمارا رعایت نکردند ،یا جدی گرفته نشدند یا نتوانستند از خود نشان و تجربهای ماندگار بهجای گذارند.
در"قمار" نیز تشخیص زمان نشستن و برخاستن از "پشت میز" چنان است که بازیگر یا چیزی بدست نمی آورد ویا همه ثروت خود را به خاطر نشستن طولانی مدت پشت میز از دست میدهد.
تشخیص "زمان مناسب"، درصحنه های مختلف جنگ و عملیات نظامی نیز بر کسی پوشیده نیست .درسیاست نیز این جمله معروف لنین برای شروع قیام طنین انداز است که"اگر دیروز زود بود فردا نیز دیر است".
اما در تاریخ مبارزات سیاسی و گاه "قمار های سیاسی" میهن ما، توجه ورعایت چنین اصل ساده و بدیهی کمتر دیده شده است.چنین "موقعیت شناسی" که از درک شرایط وواقعیت هاب عینی نشات می گیرد با فرصت طلبی وبند بازی سیاسی البته متفاوت است.
استثنا البته وجود دارد: آیت الله خمینی درپی "شکست مقدر"15خرداد 1342، راه تبعید و نجف نشینی در پیش گرفت وبه درس ، و بحث و فحص فقهی و صدور گاه و بی گاه اعلامیه پرداخت. وقتی هم حسین روحانی و تراب حق شناس از سوی مجاهدین خلق،برای کسب حمایت از مبارزه مسلحانه، بدیدنش میروند ،رغبتی نشان نداده و نظر منفی می دهد.(1349/1350)
شامگاه ۷ تیر، اولین و بزرگ ترین عمل مسلحانه سازمان مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی رقم خورد: انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی. شب عملیات، علی زرکش، علیرضا معدن چی، احمد شادبختی و همسرش، محمدعلی جابرزاده انصاری، من و همسرم در خانه ای مخفی در اول اتوبان عباس آباد حضور داشتیم.