گوشههايی از تاریخ معاصر ایران
« دفتر اول»
به روایت سعید شاهسوندی
عضو پیشین مرکزیت سازمان مجاهدین خلق
«اسناد مکاتبات مسعود رجوی و من»
همراه با
«گزارشهای پلیس آلمان و فرانسه»
تقدیم به:
فرزندان ایران، نسل جوان میهنم
کسانی که آینده در آنان همچون جنین در بطن مادر زندهاست.
آنها که از سروش غیب نمیپرسند: چه خواهد شد؟
بلکه از " شهامت "، "سخاوت"، "دانایی" و " خرد "
خویش میپرسند: چه خواهیم کرد ؟
به امید آن که راههای پر سنگ، پاهایشان را بیش از اندازه زُمُخت نکند
و شجاعتشان کمتر از درد ما نباشد.
فهرست
* علل تاخير در انتشار دفتر حاضر
* بهجای مقدمه
فصل اول:
1 - بیانیه اعلام مواضح سعید شاهسوندی خطاب به رجوی قبل از عملیات موسوم به فروغ جاویدان(مورخ خرداد 1367)
* انگيزه و علل نگارش
* هدف از مبارزه: امامت مسعودرجوی، نه آزادی و نه عدالت اجتماعی
* ماجرای محاکمه علي زرکش و صدور حکم اعدام برای او و عکسالعمل من
* اعلام جدائی از سازمان و «خائن» نامیدهشدن
* وجهی از ماجرای موسوم به انقلاب ایدئولوژیک
* در زمینه سیا ستهای تبلیغاتی
* پرواز به عراق، محصول یک شکست و سرآغاز شکستی دیگر
* مسئله مردم و جذب آنها، یا بساط خلیفهگری در بیابآنهای بغداد
2- پاسخ فوری رجوی به بیانیه اعلام مواضع و دعوت برای رفتن به بغداد
3- نامه دوم به رجوی
4-آخرین نامه به رجوی،
قبل از رفتن به عمليات موسوم به فروغ
فصل دوم:
اطلاعیههای بعد از خلاصی از زندان جمهوري اسلامي
1- بیانیه «بنام حقیقت»:
- رد اتهامات و اكاذيب منتشره از سوی سازمان مجاهدین
- دعوت از مسعود رجوي براي شركت در دادگاه و محاكمه علني
الف:زندانی کردن، بازجوئي، شكنجه و اعدام افراد
ب: رابطه با عراق و رژیم صدام حسین
ج: سیاست تهمت، افترا و جوسازی علیه همه
د: پنهانکاری در سیاست خارجی، و برقراری روابط نامشروع درراستای رسیدن به قدرت به هروسیله ممکن
د: پنهانکاری ضد دمکراتیک در درون تشکیلات
و: مفهوم دمکراسی درون تشکیلاتی و معیار «ارزش» در سازمان
ز: بن بست استراتژیک و اصرار بر ادامه انحراف
تكمله
* عكسالعمل سازمان بعد از صدور بیانیهی « بنام حقیقت»
* اطلاعیه توضیحی شماره 2
* اطلاعیه توضیحی شماره 3:اعلام آماد گي برای افشای اطلاعات،در صورت «قبول مسئولیت» از جانب رجوی
* طفره رفتن رجوی از رویاروئی علنی و بهجای آن مطرح کردن دادگاه سوئیس
* متن تلفن خبری مجاهدین در هامبورگ
* اطلاعیه توضیحی شمار 4
فصل سوم:
بخش اول:
اسناد همکاری مجاهدین باارگانهای اطلاعاتی غرب علیه من
* شكست در يک مرحله از توطئهچینی و آغاز ترفند جدید
بخش دوم:
فحاشی و لجن پراکنی بیپايان
1- موقعی که در زندان جمهوری اسلامي و در زیر شکنجه هستم
2- باز هم موقعی که در زندان و تحت فشار شکنجه هستم
3- عکسالعمل سازمان در مقابل مصاحبههای
به اجبار گرفته شده از من
4- سیاست یک بام و دو هوا:
مصاحبه تلویزیونی مادر مسعود رجوی و عکسالعمل وي
مصاحبه تلویزیونی خواهر مسعود رجوی و عکسالعمل وي
5- بعد از خلاصي از زندان و نوشتن بیانیه «بهنام حقیقت»
6- طفره رفتن از رویاروئی علنی
7- تلاش برای حذف سیاسی
• اولین تلاش تدافعی رجوی
• دومین تلاش تدافعی رجوی
• چند نمونه از سازمانها !! و تشکیلات!! یکنفره!!
• سومین تلاش تدافعی: به صحنه آمدن خود رجوی
• ديالكتيک تلاش معاش برای کوتولههای سیاسی
فصل چها رم:
* دورباطل و فساد ناشي از بدست نیامدن قدرت رویانی
* سخنرانی در دانشگاه هامبورگ
* سيکل معيوب
سخن آخر: در پايان يك راه، که خود آغازي نوين أست
* تصویری از جهان در آستانه سال 2000
* شامگاه بتها
* پأیان یک دوره و آغاز دورهای دیکر
* دموکراسی؛ بمثابه صورتی از همزیستی در عین مخالفت
ضمائم: چند سند و تصوير
********************
***************
*********
******
علل تاخير در انتشار دفتر حاضر
نزدیک به 10 ماه تاخیر در انتشار دفتر حاضر پیش آمد. قصد داشتم آن را در او ايل نوامبر 1995 منتشر نمایم. تمام كارهاي مقدماتی هم انجام شده بود. در اين هنگام متوجه شدم که بخاطر یک اشتباه، فصل سوم از روی دیسکت كامپیوتر شخصیام پاک شده و بناچار باید تمام این فصل را مجددا نوشته و تایپ کنم. مشکل دیگری که پس از آن رخ نمود اشتغالات زندگی روزمره و مسائل مربوط به اقتصاد و اداره خانواده بود. بر اینها بستری شدن فرزندم در بیمارستان و عمل جراحی او، که میتوانست نتیجه بسیار خطرناکی داشته باشد نیز افزوده شد بنحويکه دل و دماغ و حوصلهی نوشتن را از من گرفت. اینها عوامل جبری و باصطلاح غیرارادی تاخیر در انتشار بودند. اما علل ديگری هم وجود داشتند.
در این مدت حوادث دیگری نيز پیش آمد: موجی از افشارگريها و حملات متقابل افراد جدا شده دیروزي و امروزي علیه سازمان مجاهدین براه افتاد. این روند روزبروز گسترش یافت، بنحویكه، بدون اغراق میتوان عنوان «ریزش» را بدان داد. جدايی و «ریزش » از تشكيلات مجاهدین. چنان ابعاد گسترده و علنی یافت که کمتر کسی از آن بی خبر ماند.
«ریزش » و جدايیهايی که در اساس از بنبستها و انحرافات بنیادی در اندیشه و عمل مجاهدین ناشی میشد.
بزعم مجاهدین «توطئه جمهوری اسلامی» در کار بود.
بنظر اینجانب حرکت بر متنی از انحرافات و بن بستهاي دروني تشكیلات مجاهدین استوار بود.
یعنی برمتنی از سازمان فرقه شده؛ ایدئولوژی، خطمشی و استراتژي مبارزا تی به بن بست رسیده و بالاخره تشکیلات، فرهنگ و سبک کار سیاسی _ سازمانی ضد دمکراتیک، سرکوبکرانه و ضد ملی.
جداشدگان از مجاهدین البته دارای انگیرهها، سوابق و عملکردهای مبارزا تی، همچنین نظرات و خاستگاه های سیاسی - اجتماعی متفاوتی هستند. این تفاوتها در جدانی از تشکیلات مجاهدین نیز عمل میکرد.
بدینگونه که:
1 - عدهای براستی از سختی شرانط برید. بودند. اینها کسانی بودند که رجوی آنها را باچشم انداز دروغین فتح و پیروزی آسان و نزدیک به بغداد و به تشکیلات کشانده بود.
2 - گروه دیگر را، دعوا با شخص رجوی است. نه با تفکر و اندیشه او. که مثلأ چرا آنها را در فلان جایگاه تشكيلاتي و یا فلان موضع فرماندهی قرار نداده و قس علیهذا.....
شاخص عمده اینکونه افراد آنکه، همان شیوه تفکر، همان سبک کار و همان روشهای رجوی گونه را منتها در ابعادی کوچکتر و با توانی بمراتب کمتر از توان رجوی بکار میگیرند.
3 - کسانی نیز بر این باورند که رجوی به آرمان مجاهدین اولیه و بنیانگذاران سازمان خیانت کرده و راه خطا رفته است، بنابراین درصدد احیای اندیشه مجاهدین اولیه هستند.
سوای نادرستی این نظر، باید اذعان نمود که افراد صادق در میان این دسته از سایر موارد بیشتر است.
به اشاره میگويم و میگذرم و تفصیل را به دفتر دیگر وامیگذارم که، همان گونه که خمینی بدرستی رهبر انقلاب بود و برخلاف ادعای رجوی انقلاب را بسرقت نبرد، رجوی نیز رهبر سازمان مجاهدین است. اِشکال نه صرفا در خیانت به آرمان بنیانگذاران که در بنیادها و اساس دیگری است.
4 - عدهای نیز چون میدیدند که به آرمآنها و اعتمادشان خیانت شده و راه رجوی به سر منزل آزادی و عدالت اجتماعی نمیرسد از وی و تشکیلات وی جدا شدند.
5-........
باوجود تفاوتهای فوق، افراد جد اشده عمدتا کسانی بوده و هستند که از سر دردمندی و بمنظور جلو گیری از تکرار اشتباهات، به بیان تجرییات خویش اقدام کردهبودند. ضمن آنکه فرصت طلبی و نان به نرخ روز خوردن، و حتی دزدی و کلاهبرداری. از یکدیگر هم در میان افراد جدا شده کم نبود.
شخصاً کسانی را میشناختم که در «آشفته بازار» «افشاگری» و نه «روشنگری» علیه مجاهدین در جستجوی «نام و نان» بودند. عِرض خود برده و زحمت ما میداشتند.
از آنجمله خانم و آقائی بودند [ فریدون گیلانی و همسر آن موقع ا ش] که آقاي مربوطه بیش از دهسال تمام از خوان نعمت رجوی و سفره رنگین او تغذیه نموده و با قلمی که به ثمن بَخس (یعنی ماهیانهی چند هزار ماركی) بفروش رفته بود، با زشت ترین القاب و کلمات ممکن سیاسی و غیر سیاسی علیه جداشدگان أز تشکیلات رجوی و نیز شخصیتهای مستقل و آزادی خواه به فحاشی و تهمت پرداخته، و بر زخمهای جداشدهگان نمک پاشیدد بود.
این آقا و خانم تا چند ماه پیش از اعلام جدائی ناگهانی، درسخنرانی ماهوارهای و غیر ماهوارهای خانم مریم عضد انلو (رجوی) و در زير عکس های بزرگ مسعود و مریم به دست افشانی و شعار دادن مشغول بودند.
یعنی هنوز موریانه زمان نامه ها و شعر های فدایت شومی را که حضرت نویسنده برای « خواهرم مريم » و برای « برادر یگانه ام مسعود» و «استادانم مسعود و مریم که نقطه اتکای تودههایند» و «سرنوشت مردم ستمدیده میهن به وجود آنها گره خورده» است را نخورده بود، که حضرت یکدفعه و بهتر است بگويم یك شَبهِ اعلام جدائی از تشکیلات مجاهدین و شورای باصطلاح مقاومت آنها کرد. ( داخل گیومههای این پاراگراف متعلق به آقای نویسنده است).
تأ اینجای قضیه را هم - گرچه بسختی - اما بهر حال میتوان به آنها بخشيد. قلب بمزدی و ستایشهای چاکر صفتانه و چاپلوسانه حضرت نويسنده و بانو از مسعود ومريم رجوی را هم میتوان به نیازهای زندگی مادی و یا ضعف شخصيتي معطوف دانست و مسامحتا از آن چشم پوشيد. زيرا انسان بودهاند و جايزالخطا.
بهنظر اینجانب مشکل از آنجا آغاز شد که حضرت نویسندهی جداشده از مجاهدین که طی دهسال گذشته از سنگر رجوی کلیه جداشدگان و ساير آزادیخواهان را مورد حمله و فحاشی و تهمت قرار میداد، آستین و قلم آلودهای را که هنوز پاک نشده بود نشان میداد و کمدی «کی بود؟ کی بود؟ من نبودم! دستم بود، تقصیر آستینم بود!» را اجرا میکرد.
بدینترتیب ایشان بدون کمترین توضیح نسبت به عملکرد دههسال گذشتهاش و بدون انتقاد از خود جدی نسبت به گذشته نامیمون و یا پوزش خواهی از کسانی که آنها را بيمحابا مورد تهمت و فحاشیهای ناسزا قرار داده بود، تلاش داشت همه تقصیرهای دهساله را به بهانه اینکه سازمان «اطلاعات دروغ » در اختیار ایشان میگذاشته، به گردن آستين مربوطه بیاندازد، آستینی که هنوز هم وبال گردنشان بود.
این اما مهمترین بخش ماجرا نبود.
مهمتر آنكه، ایشان هنوز هم با همان فرهنگ، با همان روش و سبك کار و با همان منطق و با همان فحاشيهاي دهسال گذشتهاش سخن میگفت. يعني این بار نيز با کلمات دیروزي دشمنان امروز را كه دوستان، «استادان»، «رهبران» و «سروران» دیروزیاش بودند، مورد حمله و فحاشي قرار میداد. گويي كه در اين دهسال هيچ نياموخته است.
چنین حملاتی بنظر اینجانب نه در راستای «روشنگري» بود و نه در راستای تحقق دموکراسي و مردمسالاری. بلکه بیشتر دعوائی شخصی بر سر کم و زیاد سهم بود.
آخر هر آنکس که میخواست به افشاکری نسبت به عملکردهای فرقه رجوی و ««قلعه الموت» آن بپردازد، لازمست قبل از هر عملی، آرام و متواضعا نه، کردار و گفتار خود درگذشته را بیاد آورد و به نقش و مسئولیت و سهم مساوی و گاه بیشتر خود در آن قلعه بپردازد.
اینجا بود که حرکات و پرگوئیهای بی محتوای حضرت نویسنده مرا بیاد آن روایت بودائی که آندره ما لرو در «ضد خاطرات » خود نقل میکند، انداخت که؛ «فيل خردمندترین جانوران است، زیرا یگانه جانوری است که زندگیهای پیشین خود را بیاد میآورد: از اینرو زمانی دراز آرام میایستد و درباره گذشتهاش میاندیشد».
فرد کم تجربه و جویای نام دیگری هم بود [جمشید تفریشی] که اگر چه بنابه نوشته خود چند ماهی بيشتر در مناسبات مجاهدین نبوده یکدفعه عنوان «رهبر سابق» مجاهدین را برای خود انتخاب کرد. او نیز به گزافه گوئیهایی در رابطه با سوابق خود و دروغپردازیهائی علیه مجاعدین پرداخت، که هیچگاه قادر به اثبات و یا ارائه مدرک در باره آنها نبوده و نخواهد بود. نظیراطلاع وی از خرید تسلیحات شیمیائی و یا اتمی توسط مجاحدین برای دولت عراق.
از حرکات فرصت طلبانه، فاقد اصول و گاه مشکوک فرد اخیر اگر بگذریم، هم فحاشیهای آقای نویسنده و هم گزافهگويیهای دوست دیگر ایشان، در مخالفت با رجوی، از آنجا که در همان «دستگاه» و با همان منطق و سبک کار رجوی گونه است، نتیجه آن مخدوش نمودن مرزهای مخالفت دمکراتیک با یک جریان توتا لیتر و در نتیجه آب به آسیاب رجوی ریختن است. نتیجه نهائی نيز طولانی شدن و یا کُند کردن روند جدائی از این فرقه است.
توضیح آنکه: رجوی تلاش دارد اینکونه وانمود کند که دو انتخاب بیشتر وجود ندارد ؛ یا سازمان مجاهدین وی و یا جمهوری اسلامی. او أین موضوع را بارها بطور رسمی اعلام کرده است. هدف از القاء این مطلب اینست که افراد، حتی افراد مسئلهدار و معترض را کماکان در حلقه تشکیلاتی خود نگه دارد.
در این میان جمهوری اسلامی با مجموعه اقدامات سرکوبگرنه و تروريستی خود در داخل و خارج، با سرکوب هر جریان ملی و دمکراتیک و با نادیده گرفتن حقوق اولیه مردم اگرچه ظاهرا مخالفان را از صحنه خارج میکند اما عملأ باعث ایجاد خوراک سیاسی، اید ئولوژیکی و تبلیغاتی برای رجوي، و تشکیلات او میشود ( به این موضوع ذیل عنوان سیکل معیوب پرداخته ام ).
فحاشیها و حملات رجوی گونه علیه رجوی، یعنی فحاشیها و دشمنیهای کور و ادعاهای بی دلیل ومدرک نیز کارکردی نظیر اقدامات جمهوری اسلامی دارد.
سازمان مجاهدین، همین سازمان مجاهدین رجوی را میگویم، آنگونه که آن فرد نو رسیده و یا حضرت نویسنده و بانو نوشتتد و گفتند، هرگز مرکز فسق و فجور و فحشا نبوده و نیست.
ضمنأ تا آنجا که مشهور خاص و عام است، چنان اظهاراتی از جانب حضرت نویسنده درباره مجاهدین، مصداق رُطب خورده که چه عرض کنم، نخلستان خوردهای إست که منع رُطب مینمود. البته خطاهای این سازمان و رهبری آن و ضرباتی که از رهگذر آنان به مجموعه منافع ملی مردم ایران وارد آمده صدها و هزاران بار بزرگتر و بیشتر از چند عمل آنچناني است.
ضمن آنکه صفرف این سازمان، بلحاظ اخلاقی، و مایهگذاری مبارزا تی هنوز هم در زمره پاکترین و فعالترین صفوف است. به اشاره تاکید ميکنم و میگذرم که ماجراي موسوم به «انقلاب ایدئولوژیک» هم امری غیر از ماجرای زن و زنبارهگی بودهاست (این موضوع در دفترچها رم از این مجموعه به تفصيل بحث شده است)
از اینرو است که اینجانب علیرغم آنكه از سوی رجوی و تشکیلات مجاهدین مورد شدید ترین حملات و تهمت ها و فحاشیها قرار گرفتهام بر این باوم که: افراد، کادرها و بدنه تشکیلات مجاهدین را علی العموم انسآنهايی مبارز، دردمند و فداکار اما فاقد بینش و فاقد اراده مستقل سياسی تشکیل میدهند. مشکل همچنین در تعصبهای مطلقگرایانه ایدنولوژیکی و عصبیتهای جاهلی است.
بهدیگر سخن آنها انسان هايی هستند دردمند که در جستجوی «آب» به «سراب» پوچ و توخالی رجوی و معدود نزدیکان او دلخوش کرده و يا گرفتار آمدهاند و از اینطریق خود را فریب میدهند. خود فریبی، سازمان فریبی، و یا نداشتن عزم و اراده لازم جهت تصحیح اشتباهات البته خطايی است قابل سرزنش. همچنانکه حباب های تو خالی «توهم» و «رویا» نیز بناگزیر روزی در مقابل واقعیت سرسخت خواهد ترکید.
در این میان، نقش اینجانب و امثال اینجانب، نه ضدیت کور و هیستریک، نه فحاشی و دروغپراکنی، بلکه شکستن دیوارهای رعب و وحشت سازمانی و از آن مهمتر شکستنِ دیوارهای اندیشههای زمخت ایدنولوژیک، قدیمی و کهنه است
اینها نیز شمه ای از عواملی بود که آگاهانه و از روی قصد، زمانی آرام ایستادم و در انتشار دفتر حاضر تعلل ورزیدم، تا گرد و غبار و هیجانات آشفته بازار فرو نشسته و در روشنايی خرد، اندیشهها و عملها به محک گذاشته شوند.
********************
بي مناسبت نخو اهد بود اگر در ابتدای این دفتر درک خویشتن را از مفهوم «جدايي» و یا «جدا شده» از مجاهدین بیان کنم.
بنظر إینجانب صرف جدا شدن و حتی مخالفت با یک جریان توتالیتر نمیتوإند مبنای تَشّخُص و هویت یک فرد، یک گره و یا یک سازمان گردد. هر جداشدنی می بایستی دارای جنبههای ایجابی بسیار روشن و جدي باشد. در غیر اینصورت به دشمنی کور در خواهیم غلطید و دشمنی کور هم نتيجهای هم جز بازيچه و وجه المصاله قرار گرفتن ندارد. همانگونه که رجوی بدون دارابودن وجوه دمکراتیک و تنها به صرف دشمنی قدرت طلبانه با جمهوری اسلا مي بازیچه و وجهالمصالحه قدرتهای بيگانه قرار گرفته است.
از اينرو است که بنظر اینجانب:
1: جداشدن از تشکیلات فرقهای و سرکوبگرانه رجوی گرچه در حد خود امری مثبت و خوشایند است، اما این جدايی وقتی مبارک و میمون است که در راستای تحقق دموکراسي و منافع ملی مردم ایران باشد.
2 : بنظر اينجانب جدا شدن از مجاهدین یعنی جدايی همیشگی از فرهنگی که رجوی و ماشین تبلیغاتی او سمبل و شاخص آن هستند. یعنی جدائی همیشگی با منطق و نحوه تفکری که خود را مرکز هستی و شاخص تمام و کمال «حقیقت» دانسته و بیرون از دایره بسته و محدود خود، همه را با القاب گوناگون مورد حمله، فحاشی و تهمت قرارمیدهد.
3 : جدانی از رجوی یعنی جدائی کامل از فرهنگ و سبک کار سیاه و سفید کردن همه چیز و همه کس.
4 : جدا شدن از مجاهدین ازنظر اینجانب یعنی رد قاطع هرگونه وابستگی به قدرتهای بيگانه جهت رسيدن به قدرت (خواه قدرتهای بزرگ خواه حکومتهای منطقهای)
5: جدانی از مجاهدین يعنی جدايی کامل از هرگونه تفکر «ولایت فقیهي».
6 : جداشدن از مجاهدین از نظر اینجانب یعنی پافشاری بر مردم سالاری، بر أستقلال، بر آزادی و بر تمامیت ارضی و حق حاکمیت ملي مردم ایران.
7 : جدايی از مجاهدین یعنی مبارزه برای جد ايي دین و ایدئولوژی از حکومت، بدون اینکه پیروان هيچ مذهب و مسلکی را از دخالت در سیاست باز دارد.
8 : جدائی از مجاهدین یعنی پذیرش و احترام به حقوق نیروهای دگراندیش و پذیرش حق فعالیت سیاسی برای کلیه نیروها.
9 : بر این باورم که مبارزه سیاسی و روشنگرانه علیه رجوی و تشکیلات فرقهای او نمیتواند و نباید بمعنای تائید حکومت سرکوبگر جمهوری اسلامي و یا سلف آن استبداد پهلویها باشد. جمهوری اسلامی میراث ناخوشایند و محصول استبداد پهلوی است. رجوی نیز رویه دیگر و میراث استبداد ولایت فقیهی جمهوی اسلامی است. مبارزه اینها با یکدیگر نه در راستای آزادی و استقلال و منافع ملي مردم ایران بلکه دعوا بر سر قدرت است.
10: بنظر اینجانب، تحقق ایرانی آزاد، آباد و دمكرا تیک از طريق مبارزه جهت تحقق و گسترش دموکراسی و فرهنگ مداراگرائی، از طريق مبارزه برای تحقق مردم سالاری، خردگرائی و لائیسیته و نیز از طریق مبارزه بیامان سیاسی و روشنگرانه علیه عوامل استبدادی عبور ميكند.
نوشتن دیدگاه