چهرهها و گفتهها،
متن مصاحبهي شمارهي 142
تاریخ گفتوگو: جمعه 30/ آذرماه/1386
برابر با 2007/دسامبر/21

محورهای این گفتوگو:
1- توضیح در بارهي محتویات سایت
2- دعوت برای ارسال اسناد و مدارک تاریخی جهت درج درسایت
3- پاسخ رجوی دربارهي دستبوسی و پای بوسیها
4- دعوتهای مکرر برای کشاندن سعید به بغداد
5- نمونههائی از فحاشیهای رجوی
6- تلاش جهت تفرقه میان جداشدهگان از سازمان و شورا و جذام کردن افراد
7- تفکر سیاه وسفید در انتخاب نوع مبارزه و دام نهفته در آن
8- مبارزهي رجوی با جمهوری اسلامی نه درراستای عدالت، آزادی و استقلال، بلکه بر سر کسب قدرت است
9- درباب پاکبازی کادرها و اعضای مجاهدین در عین زمخت بودن اندیشههای ایدئولوژیکی آنان
حسین مهری: با سعيد شاهسوندي گفتوگو خواهيم كرد عضو پيشين سازمان مجاهدين خلق كه مدتها پيش از اين سازمان جدا شده و خاطرههاي خود در باب همکاری با این سازمان و مبارزه در كنار آن را، براي ما تشريح خواهد كرد.
آقاي شاهسوندي صبح شما بهخير.
سعید شاهسوندی: سلام. شب و روز شماو همه شنوندگان عزيز به خير و شادي.
حسین مهری: خيلي ممنون. شما كه سايت راهانداز خوبي هستيد چرا در سالهاي گذشته اين كار را نكرديد، سايت شما رنگين و خوشنما است.
سعید شاهسوندی: البته اين لطف شماست و بخشي هم كه واقعيت است، دوستان كمك ميكنند. بار اصلی كار از محبت و زحمت دوستان ميباشد و نظرات آنها. من هم در حاشیه، البته توضيحاتي ميدهم.
حسین مهری: آيا از طريق سايت پرسشهائي هم ميكنند.
سعید شاهسوندی: بله، شمار زيادي هستند كه هم ابراز محبت كرده و هم سئوالاتی را مطرح میکنند.
حسین مهری: فحش نميدهند؟
شاهسوندی: چرا، اندک. آن هم بايد باشد. چاشني قضيه است و بدون آن اصلاً مزه نميدهد. نمك زندگي است.
حسین مهری: آقاي شاهسوندي چرا عکس آيتالله منتظري را چاپ كرديد؟
سعیدشاهسوندی: البته چاپ نیست، آوردن عكس ایشان است. سايت بخشي دارد به نام "گالري عكس و سند". تلاش اين است كه عكسهاي گوناگون مربوط به تاریخ معاصر ایران آوردهشود. بسیاری ممكن است آن تصاوير و یا صحنهها را ندیده باشند. دراين زمینه محدوديتي وجود ندارد. چه عكس آيتالله منتظري باشد چه عكس آیتالله خميني و چه عكس آقاي رجوي. اين بخش تکمیل خواهد شد. بخش اسناد و ویدئوی آن نیز فعال خواهدشد.
خوب شد سئوال فرمودید. بناست که در حد توان مجموعهی نوشتهها، کتب و اطلاعیههای سازمان مجاهدین، و آنچه که به نحوی در این ارتباط باشد، بدون تحریف و دستکاری در قسمت اسناد آوردهشود. چنین مجموعهای منبع ارزشمندی خواهد شد برای نسل حاضر و کسانی که میخواهند در این زمینه مطالعه و تحقیق کنند. از اینرو از تمام کسانی که به این پروژه علاقمند بوده و به اسناد و مدارکی نظیر نوشتههای قدیم و یا نسخههای نشریه مجاهد دسترسی دارند خواهشمندم از طریق سایت با من تماس بگیرند.
آقاي بنيصدر اولین رئیس جمهور تاریخ ایران است و آیتالله خميني رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی. اين عكس علاوه بر جنبه تاریخی جنبه سیاسی نیز دارد. جایگاه ولايتفقيه و جایگاه رئيسجمهور را در نظام جمهوري اسلامي نشان میدهد. |
![]() |
حسین مهری: آن عكس آقاي بنيصدر را كه در حال بوسيدن دست آقاي خميني است براي چه چاپ كرديد؟
سعید شاهسوندی: ببينيد، درباره هركدام از عكسها سوال كنيد موضوعی ميشود برای صحبت. آن هم صحنهاي از تاريخ ايران است. آقاي بنيصدر اولین رئیس جمهور تاریخ ایران است و آیتالله خميني رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی. اين عكس علاوه بر جنبه تاریخی جنبه سیاسی نیز دارد. جایگاه ولايتفقيه و جایگاه رئيسجمهور را در نظام جمهوري اسلامي نشان میدهد.
حسین مهری: آقاي شاهسوندي محورهايي از پاسخ آقاي رجوي به نامهي خود را در هفته پيش تشريح كرديد. گفتنيهای دیگر در آن پاسخنامه کدام است؟
سعید شاهسوندی: ايشان سعي ميكند هم جوابي دادهباشد و هم در واقع جواب ندهد. بدانمعنا كه، يك در ميان، توضیح و تشریح مسائل را، به رفتن من به بغداد موکول میکند.
ماده نامه ايشان چنین است:
در سراسر نوشتهات، اشارات و فاکتها و اطلاعات غلط یا تحریف شده بسیار به چشم میخورد که قبل از هر چیز مبین یک گزیدگی شدید است که نمیدانم چرا؟ گاه تا آنجا پیش میروی که همه اعضای کنونی سازمان را به گوسفند تشبیه میکنی و میپرسی مگر باید گوسفند بود، آخر مگر تو با این نحوه استدلال و سؤال از قدیم الایام آشنا نیستی؟!
وانگهی یقین داشته باش که در مبارزه بغرنج این دوران در قبال خمینی ضد بشر، که به نسبت مبارزه زمان شاه کیفاً پیچیدهتر و بغرنجتر است و خیلیها را از دور خارج کرده اصلاً نمیتوان گوسفند بود یا گوسفند باقی ماند.
آخر این چه حرفی است، وانگهی بی خود سعی نکن در این مورد به خودت مدال شورشگری بدهی، چون بهتر میدانی که تو آخرین کسی هستی که دیکتاتوری و کیش شخصیت و گوسفند واری در مجاهدین را کشف کردهای و این راه را قبل از تو رفتهاند.
کتاب "مکتب دیکتاتورها" را به من هدیه کردهای و متشکرم و انشاءالله فرصتی پیدا کنم و بخوانم، پارسال در همین ایام هم کتاب جزوه "آوای وحش" حاج سید جوادی را که در مورد نقش مزورانه و رهبری طلبانه و کیش شخصیت خودم بود، خواندم.
کتاب "مکتب دیکتاتورها" را به من هدیه کردهای و متشکرم و انشاءالله فرصتی پیدا کنم و بخوانم، پارسال در همین ایام هم کتاب جزوه "آوای وحش" حاج سید جوادی را که در مورد نقش مزورانه و رهبری طلبانه و کیش شخصیت خودم بود، خواندم.
|
![]() |
اگر تو هم آن را نخواندهای توصیه میکنم پیدا کن و بخوان، این را بابت مقایسه تو با آن عنصر ضد انقلابی که به اشاره سیا و با کمک ساواکیها قصد دور کردن تهدید این بنده را از سر مردم ایران داشت نمیگویم، بلکه قصدم این است که به تو بگویم کاش چهار کلام در نامهات مرز بین خودت و حرفهای جماعات آنچنانی را روشن میکردی که البته اگر این کار را میکردی آن وقت بطلان ریشههای خیلی از برچسبهایی که مفت و مجانی نثار ما کردهای، دست کم برای خودت روشن میشد.»
تو آخرین کسی هستی که دیکتاتوری و کیش شخصیت و گوسفند واری در مجاهدین را کشف کردهای و این راه را قبل از تو رفتهاند. |
در اين پاسخ چندين نکته قابل توجه است:
1- صفت و القابی که مخالفین و در اینجا آقای دکتر حاج سیدجوادی را با آن ملقب میکند نظیر "عنصرضدانقلابی"، همکار ساواک" و "خط گیرنده از سیا(CIA)" نشان ميدهد كه همهي فحاشيهاي نشريه، رادیو و سایر ارگانهای تبلیغاتی سازمان، علیه شخصیتهای منتقد با توصيه و نظارت مستقيم رجوی ميباشد.
2- نکته دیگر، تابو و جذام نمودن منتقدین و جداشدهگان سابق است تا مبادا سعید و سایر جداشدهگان با آنها ارتباط برقرار کنند. سالهای بعد همین روش در مورد خود من به کار گرفته میشود. با اتهامات سراپا دروغ و تکرار مکرر آنها (مقصودم صفتها و القابي است كه شما نسبت به آن بيگانه نيستيد) سعی میکند سعید را برای سایر معترضین و مسئلهدارها تابو و جذام کند. تا دیگران به صرافت اینکه سراغ گفته و سخن سعید بروند نیافتند.
حسین مهری: در پاسخنامه آقای رجوی، روح حاكم و هدف اصلي در جواب دادن سريع به شما چه بودهاست؟ چهطور با اين سرعت؟ مثل اینکه ظرف 48 ساعت جواب دادند؟
سعید شاهسوندی: بله درست است.
حسین مهری: شما 70 صفحه نوشتيد. اين 70 صفحه را من 6 الی 7روز طول ميكشد تا بتوانم بخوانم.
سعیدشاهسوندی: علت این است که شما رهبر انقلاب نيستيد. اگر رهبر انقلاب بوديد و 2-3 هزار نفري هم زير بليت شما بودند.
حسین مهری: حتماً براي من ميخواندند و خلاصه ميكردند.
سعید شاهسوندی: رهبر انقلاب باشید. رهبر ايدئولوژيك و رهبر خاصالخاص عقيدتي هم باشید، اگر برايتان هم نخوانند ضرورتهاي حفظ قدرت مينياتوري، شما را به جنب و جوش وا میدارد.
سوای این نکته، پاسخنامه رجوی دو هدف عمده را دنبال ميكند:
1. مانع انتشار بيروني بيانيه شود
2. من را به بغداد بكشاند
حسین مهری: فکر نمی کنید اينها تصورات شما ميباشد.
سعید شاهسوندی: خیر. ملاحظه بفرمائيد. . . از روي متن ميخوانم.
*درماده7 آمدهاست: «. . . من در اینجا قصد ورود در جزئیات را ندارم. . . اگر بخواهی مشروح آنرا به فرصت بعدی موکول میکنم که بیايی و از نزدیک بشنوی»
**در ماده9 نوشتهاست: «. . . دعوتت میکنم سری بهما بزنی تا جواب مشروح حرفهایت را بدهم»
***ذیل ماده10می نویسد: «. . . اگرخواستی در جنگ آزادیبخش که طبعا مرجح بر خانه نشینی و حاشیه نویسی است شرکت کنی. با حفظ همه نقطه نظرها و مواضعت و برخورداری از حق بیان آنها و تبلیغ برای آنها در هر سطحی که بخواهی، قدمت مبارک»
****در ماده 11 در پاسخ به پای بوسی اعضا به بخشنامه ممنوعیت بوسه زدن بر دست اشاره می کند و مینویسد: «. . . میتوانی بیائی و ببینی»
*****وبالاخره ذیل ماده 12، چنین مینویسد: «اگر خواستی جواب ریز و مشروح مطالبت را بگیری و در مورد تک تک حرفهایت جواب جامع داشتهباشی سری بهما بزن. . .»
ملاحظه میکنید!هدف این است که من به بغداد بروم. چرا؟
1. در بغداد او رهبر سازمان است و من فردی تنها و منفرد. اقتدار تشکیلاتی، سیاسی او در بغداد در بالاترین حّد است. چنین اقتداری وقتی که استفاده از جنبههای عاطفی نیز بر آن افزوده شود، بسیار کارساز است.
2. اومیداند که اعضای سازمان بر اساس"اعتقاد"تنظیم رابطه می کنند. از جمله با خود او به عنوان رهبرونفراول سازمان. اما رجوی براساس معیارهای دیگری با اعضاوکادرها تنظیم رابطه می کند. معیار او "قدرت" وکسب قدرت به هر شکل و به هر بهاست.
3. بدیگر سخن، ما، صادقانه گاردهاي دفاعي ذهن وانديشه مان در مقابل او باز بود ولي گاردهاي او کاملاٌ بسته بود. دست ما باز و مشت او بسته بود.
4. او ميدانست كه با رفتن من به بغداد، و برخوردهاي عاطفي باتوجه به رابطه شخصي خودش با من (در واقع من با او) و بهخصوص با طرح ضرورت مبارزه با جمهوري اسلامي، حداقل میتواند مرا ساکت و منفعل کند.
5. تلاش رجوی این است که این مطلب راجا بيندازد كه دو راه بيشتر نيست. يا با ما، يا بَرما. یا با سازمان یا با جمهوري اسلامي. سیاه و سفید یا همان مطلق کردن نوع مبارزه.
امروزه البته به روشنی میدانیم، مبارزه میان سازمان مجاهدین با جمهوری اسلامی، نه مبارزه بر سراصول و ارزشها که مبارزهای است صرفاٌ به منظور کسب «قدرت»، آنهم تمامی قدرت. تلاشی است در جهت جایگزینی مفروض رجوی به جای آقای خمینی و یا آقای خامنهای و جای گزینی ریاست جمهوری مریم خانم بهجای مثلاٌ احمدی نژاد. پر واضح است که میان چنین تلاشی با مبارزه درراه آزادی، استقلال، عدالت اجتماعی و کرامت انسان، هم در هدف و اصول و هم در روش و شیوه، تفاوت از زمین تا آسمان است.
وقتی فرد معترض به آخرین مرحله جدائی رسید. رجوی خود شخصاٌ واردشده، چنان که گوئی، ازقبل خبرنداشته و تازه درجریان قرارگرفته، خطاب به فرد مسئله دار می گوید:
|
![]() |
در این بیان، بخشی تعارف و بخشی واقعی است.
|
6. پیش از اين من درباره آخرین تاکتیک رجوی صحبت کردهام. ماده 10 نمونه آشکار آن است. بدین ترتیب که: وقتی فرد معترض به آخرین مرحله جدايی رسید. رجوی خود شخصاٌ وارد شده، چنان که گوئی، از قبل خبر نداشته و تازه در جریان قرارگرفته، خطاب به فرد مسئلهدار میگوید:
ـ با سازمان مخالفی، بسیارخوب مخالف باش.
ـ با شخص من هم مخالفی، بسیار خوب مخالف باش.
ـ آیا با رژیم(جمهوری اسلامی) هم مخالفی؟ و حاضری با آن مبارزه کنی؟
در پاسخ به چنین سئوالی، اگر کسی «نه» بگوید، حکم نابودی سیاسی خود را شخصاٌ امضاء کردهاست. بنابراین از پیش روشن است که، جواب«آری» است.
هر فرد مسئلهدار و معترضی خواهدگفت؛ با جمهوری اسلامی هم مخالف هستم و آماده مبارزه با آن.
وقتي كسي اين پاسخ را داد، رجوی ميگويد؛ بسیارخوب «. . . اگرخواستی در جنگ آزادیبخش که طبعا مرجح بر خانهنشینی و حاشیهنویسی است شرکت کنی. با حفظ همه نقطه نظرها و مواضعت و برخورداری از حق بیان آنها و تبلیغ برای آنها در هر سطحی که بخواهی، قدمت مبارک»
در این بیان، بخشی تعارف و بخشی واقعی است.
*حفظ نقطه نظر و تبلیغ درباره آن، آنهم در هر سطحی که بخواهی، تعارف و در باغ سبزی است که هیچگاه گشوده نمیشود. چنانکه گويی که ارتش آزادیبخش از لیبرالترین احزاب اروپايی هم لیبرالتر است.
*اما قسمت واقعی این است که شما در مدار بسته و تعین شده توسط رجوی گرفتار میشوید. شما در دام تشکیلات و استراتژي مبارزهي مسلحانهي او گرفتار میشوید.
با این تفاوت که، قبلاٌ در هر مدار تشکیلاتی که بودید در همان محدوده، اندک توان تاثیرگذاری داشتید، از درب که بیرون رفتید، آن اندک امکان تاثیرگذاری را از دست میدهید.
سپس با ترفند "ضرورت مبارزه با جمهوری اسلامی"(از نوع مورد نظراو)، دوباره و اینبار از پنجره به تشکیلات کشیده میشوید. اینبار اما نه بهعنوان عضو یا کادر یا عضو مرکزی و غیره ذلک بلکه تنها بهعنوان یک "فرد". فردی بی هیچ سابقه و هویت. در نتیجه بدون کمترین قدرت تاثیرگذاری. نوع مبارزه هم که از قبل تعیین شده. به این ترتیب "فرد" به عنصر اجرايی صِرف آنهم در پائینترین مدار تبدیل میشود.
تا در فراز و فرود عملیات مسلحانه کشته و یا اسیر گردد.
*اگرکشته شد، خائن و بریده به "شهید" تغییر نام داده، پوستری میشود بر دیوار و چماقی بر سر سایر معترضین که؛ سعید (علی، رضا و. . . ) مبارز بود و رستگار شد. در ضمن از شمار معترضین یکی کم.
*اگراسیر شد و گرفتار، معمولاٌ در میان دو سنگ آسیای استبداد، سرانجامی جز مرگ ندارد. پس بازهم از شمار معترضین یکی کم. گرچه این بار بهدست حریف اما به حساب ما.
*اگر اسیر شد ولی بههر تقدیر زنده ماند، باید پاسخگوی زنده بودن خود باشد. چرا که اصل بر مرگ است و فرع بر زندگی.
*و اگر هم هیچ کدام از این اتفاقات پیش نیامد و در زمانی دیگر مسايل و مشکلات فرد سرباز کرد، برخورد با او بهای کمتری خواهد داشت.
سرنوشت علی زرکش. خود من، رضا گودرزی، حسن محمدی و دهها نفر دیگر شاهدی روشن براین مدعاست.
البته حساب آنها که حاضر شدند سکوت کرده و به ثمن بخس با آقای رجوی معامله کنند جداست.
حسین مهری: آقای رجوی در پاسخ شما راجع به دستبوسی ها و پا بوسیها چه ميگويند؟
«. . . در اين ميان تو نيز اي نابرادر از ياد بردهاي كه وقتي در جريان انقلاب ايدئولوژيكي كمي چشمت به كارنامة تيرة خودت در همان پاریس روشن شد و صيحه ميكشيدي و زار ميزدي و در مسير پاكسازي خودت افتاده بودي. در روز عاشوراي آن سال در پاريس به دست و پاي من افتادي و عذر تقصير دربارة ظلمهاي سنگيني كه به سازمان و شهدا و حقوق خلق كرده بودي ميطلبيدي. من تو و امثال تو را بلند ميكردم و تسلي ميدادم و براي قدم برداشتن در مسير انقلاب تشويق و ترغيب ميكردم و حتي ميگفتم گناهانتان را براي من و مريم بگذاريد و اين موضوع شما را در خود نپيچاند و مایوس نكند و از طي طريق در جادة انقلاب باز ندارد. . . . اما امروز تو بدون شرم و حيا در نامهات به صورت من تف مياندازي كه چرا كشيشوار اعتراف تو را در روز يكشنبه شنيدهام و با شقاوت «خوب به كلمات دقت كنيد» طلبكاري ميكني كه چرا مانع دستبوسي و پابوسي تو نشدم. حال آنكه من قبل و بعد از آن مانع شده بودم كتباً هم دستور داده بودم اما اگر تو پشيماني كه چرا زشتيهايي را كه در حق همين خلق و سازمان و بر همين سازمان و خلق واداشتهبودي بالا آوردهاي تا راه احيا بروي چرا تقاص آن را با سيلي زدن به من پس ميگيري. كليسايي هم در كار نبود.بحث اين بود كه هزاران كشته و به زندان افتاده بودند نه كليسا تا يكي مثل تو سالم به خارج برسد و اداي مسئوليت كند و شهيدان را در خود زنده كند. » |
![]() |
سعید شاهسوندی: اجازه بدهید از روی نوشتهي ایشان بخوانم، می نویسد:
«. . . در اين ميان تو نيز اي نابرادر از ياد بردهاي كه وقتي در جريان انقلاب ايدئولوژيكي كمي چشمت به كارنامهي تيرهي خودت در همان پاریس روشن شد و صيحه ميكشيدي و زار ميزدي و در مسير پاكسازي خودت افتادهبودي. در روز عاشوراي آن سال در پاريس به دست و پاي من افتادي و عذر تقصير دربارهي ظلمهاي سنگيني كه به سازمان و شهدا و حقوق خلق كرده بودي ميطلبيدي. من تو و امثال تو را بلند ميكردم و تسلي ميدادم و براي قدم برداشتن در مسير انقلاب تشويق و ترغيب ميكردم و حتي ميگفتم گناهانتان را براي من و مريم بگذاريد و اين موضوع شما را در خود نپيچاند و مایوس نكند و از طي طريق در جادهي انقلاب باز ندارد. . . .
اما امروز تو بدون شرم و حيا در نامهات به صورت من تف مياندازي كه چرا كشيشوار اعتراف تو را در روز يكشنبه شنيدهام و با شقاوت، (خوب به كلمات دقت كنيد) طلبكاري ميكني كه چرا مانع دستبوسي و پابوسي تو نشدم. حال آنكه من قبل و بعد از آن مانع شده بودم كتباً هم دستور دادهبودم اما اگر تو پشيماني كه چرا زشتيهايي را كه در حق همين خلق و سازمان و بر همين سازمان و خلق واداشتهبودي بالا آوردهاي تا راه احيا بروي چرا تقاص آن را با سيلي زدن به من پس ميگيري. كليسايي هم در كار نبود بحث اين بود كه هزاران كشته و به زندان افتاده بودند نه كليسا تا يكي مثل تو سالم به خارج برسد و اداي مسئوليت كند و شهيدان را در خود زنده كند.»
می بینید! پاسخ من را باخون شهيدان ميدهد. می نویسد، هزاران كشته شدهاند ولي توزنده ماندهای. ببينيد! چه بار سنگيني را ميگذارد روي دوش آدم. هزاران كشته شدهاند تا يكي مثل من سالم بماند و شهيدان را در خودش زنده كند. واین ها همه درپاسخ دست بوسی وپای بوسی، مقدس شدن وخضروموسی و عیسی و. . . نامیده شدن اوست.
من پیش از این گفته و اکنون نیز تکرار میکنم که صفوف اعضاء و کادرهای این سازمان، به لحاظ اخلاقی، و مایهگذاری هنوز هم در زمره پاکترین صفوف هستند.به باور من، آنها انسانهايی هستند دردمند که در جستجوی «آب» به «سراب» پوچ و توخالی رجوی و معدود نزدیکان او دلخوش کرده و يا گرفتار آمدهاند والبته مستمراً خود را فریب داده و میدهند.
|
من به ايشان نوشتم كه ما به دستبوس و پايبوس تو آمديم و تو پا را ظاهراٌ عقب می كشيدي تا ما را مشتاقتر و شايقتر كني.
کافی بود يك بار و فقط يكبار به طورجدی وواقعی مخالفت و ممانعت کنی تا ديگر كسي به خودش اجازه تكرار اين كارها را ندهد.
او در پاسخ:
اول؛ از بخشنامهای که معلوم نیست درچه زمانی صادر شده میگوید. بخشنامهای که علیالقاعده باید بر در و دیوار تمامی بخشهای سازمان زده شود ولی من تا زمان اعتراض از آن بی خبر بودم.
دوم؛ و مهمتر آن که عملا ضرورت پابوسی را تائید میکند. و این کار را به نياز ما برای احیا و رستگاری معطوف میداند نه به کیش شخصیت خودش. ميگويد؛ بهدست و پای من افتادی و عذر تقصير نسبت به ظلمهای سنگینی كه به سازمان و شهدا و حقوق خلق كردهبودي میطلبیدی تا راه احیا بروی. . .
كساني كه ازمفاد اين نامه مطلع ميشوند شايد فكر كنند چه ظلمها و جنایتها و خیانتها كردهبودم و کدام حق و حقوقي را خورده بودم كه آقاي رجوي اینگونه طلبكاری میکند.
شاید میلیونها دلار پول سازمان را دزدیده و در حسابهای بانکی سویس ذخیره کردهام. نکند اسناد و اطلاعات درون سازمان را فروختهام. شاید هم تمام این سالها مامور نفوذی جمهوری اسلامی بودهام. شاید باعث دستگیری، لو رفتن و کشته شدن افرادی از سازمان شدهام. و آنرا بالا آوردهام. نه! هیچکدام از اینها نیست.
بررسی پشت صحنه انقلاب ایدئولوژیک به درک سخنان رجوی کمک میکند.
تاملاتی در باب انقلاب ایدئولوژیک
اجازه دهید، انقلاب ایدئولوژیک و جلسات آن را باهم مرور کنیم:
یکم: در جریان انقلاب ایدئولوژیک، از نظر رجوی، هر فرد بنابه سوابق و مشکلات درونیاش یک "مشکل اصلی" داشت به نحوی که سایر مسايل حول آن "مشکل اصلی" تنیده میشد. این مشکل اصلی بود که نمیگذاشت انرژی فرد آنطور که رجوی میخواهد آزاد شود. همین مشکل بود که دلسردی، دلمردگی، بیماریهای عصبی و کم کاری در میان افراد تشکیلات را باعث میشد.
دوم: هدف انقلاب ایدئولوژیک عبارت است از قراردادن هر فرد در مقابل "مشکل اصلی" خود. از نظر رجوی این یعنی خودآگاهی(!!).
سوم: چنین خودآگاهی باعث میشد تا انفجاری در درون فرد صورت گیرد. انفجاری که انرژیهاي بسته و قفل شده فرد راآزاد میکرد.
چهارم: وقوع چنین انفجاری در فرد و رها شدن او از قید وبند مشکلات و بنابه گفتهي رجوی "بندهای اسارت" باعث میشد تا فرد شوریدهوار و سودايی آماده انجام هرکار ناممکن وغیر معقول شود.
به این میگفت "انفجار رهائی"و فردی که به این نقطه برسد "انقلاب" کردهاست.
پنجم: فرد اما بهراحتی و با میل خود به چنین نقطهای نمیرسد. برای این که دارای سوابق است، سوابق مبارزاتی، مطالعاتی، تخصصی و سایر سوابق. فرد به این نقطه نمیرسد چون برای خود "شخصیت"، "فردیت" و در یک کلام "هویت" قايل است.
ششم: بنابراین برای این که فرد به چنین نقطهای برسد باید تمامی سدهای شخصیتی، هویتی و فردی او بشکند و فروریزد. ازهمهي هست و نیست و سرمایه مادی و معنوی و مبارزاتی خویش تهی و خالی شود. هر آن چه که شخصیت و فردیت او را میسازد باید از او گرفته شود. هدف ایناست که فرد؛ تهی و عریان گردد. یا بهتر است بگویم عریان و تهی.
هفتم: جلسات عمومی انقلاب ایدئولوژیک، برای عریان و سپس تهی کردن فرد است. حملات دیگران به فرد برای شکستن سد فردیت اوست. سدی که حجاب و پوشش و در عینحال سپر او برای حفظ هویت خویش است. این سپر از طریق توهین و تحقیرهای رو در رو و علنی و از همه مهمتر از طریق اعترافات فردی از دست فرد گرفته میشود.
هشتم: چاشنی انفجاری، این بهاصطلاح انفجار رهايی، اعترافات فردی است. اعتراف در مقابل جمع و در مقابل دوربین تلویزیون. فرد با اعتراف باید خود را بشکند و فروریزد. از همه چیز تهی و خالی شود. این همان"بالا" آوردنی است که در ادبیات مجاهدین رایج شدهاست.
درست دراینجاست که هرکه سوابق بیشتر داشته باشد انقلابش مشکلتر و دردناکتر است. هرکه بامش بیش برفش بیشتر. انقلاب ایدئولوژیک کادرهای قدیمی و کادرهای سیاسی که بیشتر با مقولات ذهنی و اندیشهای کار داشتند نسبت به انقلاب ایدئولوژیک افراد تازهکار و یا افراد بخشهای اجرايی و نظامی بسیار مشکلتر و سهمگینتر بود.
نهم: اعترافات، بسته به فرد مورد نظر موضوعات گوناگونی را شامل میشود. یکی اعتراف میکند که موضعطلب و رهبریطلب بودهاست. دیگری میگوید از زندان و شکنجه و مرگ میترسیده بنابراین همیشه از صف اول نبرد فرار میکرده. دیگری میگوید منفعفتطلب و راحت طلبی داشته. آن یکی میگوید وابستگی خانوادگی داشته. عاشق همسر و فرزندان خویش بوده. یکی متوهم و خود بزرگبین است و خط و خطوط سازمان را قبول نداشت وآنها را در ذهن خود نقد میکردهاست و قس علیهذا. . .
در میان تمام اتهامات مسئله اخلاقی بهخصوص در میان مردان جایگاهی ویژه داشت. تلاش رجوی و همدستان او این بود تا افراد را به اعترافات اخلاقی وادارند. چنین اعترافاتی با توجه به سوابق تاریخی، فرهنگی و مذهبی جامعه بلافاصله حیثیتی و ناموسی شده، در فروریختن بنای شخصیتی فرد بسیارموثراست.
فرد تمامی هویت و شخصیت خود را از دست میدهد. و تسلیم آغاز میشود. با کشتن خرد و ذهن پرسشگر او دیگر نه تنها مدعی خطاها و اشتباهات رهبری نیست، بلکه میپذیرد که تمامی اشتباهات از جانب او بوده، و اوست که مقصر و گناهکار است. او دیگر کوچکترین خطا و اشتباهی در مورد رهبری را قبول نمیکند. او را دیگر یارای دیدنی غیرآنچه که از او میخواهند نیست. چه رسد به انتقاد، ایراد، اعتراض.
چنین فردی (اگر بشود نام"فرد" بر او گذاشت)سرباز ایدهآل رجوی است. چنین فردی یک انقلاب کردهي واقعی است. جالب است که بهاصطلاح گناهان هم بعد از چنین سرسپاری و چنین مطیع شدنی، توسط رهبر با عنوان اینکه گناهانتان را برای من و مریم بگذارید، بخشیده میشد. چراکه هدف چیز دیگری بودهاست.
دهم: اما چنین فردی را دیگر یارای ایستادن بر پای خویش نیست. او به موجودی تحقیر شده، زبون و تهی تبدیل شده که بایستی با سرسپاری دايم و مستمرهویت پیدا کند. ایناست که همهگی خود را فرزندان مسعود و مریم و آنان را پدر و مادر عقیدتی خویش مینامند. ایناست علت آن همه زیارتنامه نویسیها و لبیک یا داعیالله گفتنها و آن خودسوزیها.
یازدهم: نکتهای نیز در باب افراد سازمان و اعترافات آنها بگویم. من پیش از این گفته و اکنون نیز تکرار میکنم که صفوف اعضاء و کادرهای این سازمان، به لحاظ اخلاقی، و مایهگذاری هنوز هم در زمره پاکترین صفوف هستند. ماجراي موسوم به «انقلاب ایدئولوژیک» هم امری غیر از ماجرای زن و زنبارهگی رجوی است.
اینجانب علیرغم آنكه از سوی رجوی و تشکیلات او مورد شدیدترین حملات، تهمتها و فحاشیها قرار گرفته و میگیرم؛ بر این باورم که: افراد، کادرها و بدنهي تشکیلات مجاهدین را علیالعموم انسانهايی دردمند و پاکباز اما فاقد بینش و فاقد ارادهي مستقل سياسی تشکیل میدهند. علاوه بر آن مشکل در ناهنجاریهای شخصیتی و اعتقادی یعنی در تعصب مطلقگرایانه اعتقادی و عصبیتهای جاهلی آنان است.
به باور من، آنها انسانهايی هستند دردمند که در جستجوی «آب» به «سراب» پوچ و توخالی رجوی و معدود نزدیکان او دلخوش کرده و يا گرفتار آمدهاند والبته مستمراً خود را فریب داده و میدهند.
خودفریبی، سازمان فریبی، و یا نداشتن عزم و اراده لازم جهت تصحیح اشتباهات البته خطائی است بزرگ و قابل سرزنش، وآن گاه که رو در روی منافع مردم قرار گیرد شایسته نام خیانت.
نقش اینجانب نیز نه ضدیت کور و هیستریک، نه فحاشی و دروغپراکنی از نوع خودشان، که شکستن دیوارهای توهمات و از آن مهمتر شکستن دیوارهای اندیشههای زمخت، قدیمی وکهنه است.
دوازدهم: حبابهای تو خالی «توهم» و «رویا» بهناگزیر روزی در مقابل واقعیت سرسخت خواهد ترکید. انقلاب ایدئولوژیک رجوی تنها برای مدتی کوتاه، نقش افیون در تسکین و فراموشی درد را ایفامیکند و نه بیشتر. از این روست که انقلاب ایدئولوژیکی او به ضرورتی دايمی و مستمر تبدیل شدهاست به نحوی که هرچند مدت شاهد آغاز مرحلهای از مراحل پایان ناپذیرآن، در قبیلهي رجوی هستیم.
اما علیرغم همهي اینها، حبابهای تو خالی«توهم» و «رویا» بهناگزیر روزی در مقابل واقعیت سرسخت خواهد ترکید.
دراین میان، تنها کسی که انقلاب نکرد و از قضا تنها کسی است که میبایستی انقلاب کند، شخص رجوی است.
انقلاب ایدئولوژیک رجوی تنها برای مدتی کوتاه، نقش افیون در تسکین و فراموشی درد را ایفامیکند و نه بیشتر. از این روست که انقلاب ایدئولوژیکی او به ضرورتی دائمی و مستمر تبدیل شدهاست به نحوی که هرچند مدت شاهد آغاز مرحلهای از مراحل پایان ناپذیرآن، در قبیلهي رجوی هستیم. اما علیرغم همهي اینها، حبابهای تو خالی«توهم» و «رویا» بهناگزیر روزی در مقابل واقعیت سرسخت خواهدترکید.
|
![]() |